عزادرایت برای 6 ماهه امام حسین (ع)
هنوز شیر خواره ای، هنوز تشنگی بی تابت میکند، هنوز دیدن بی تابی ات برایم سوزاننده است، هنوز مادرم، دوباره محرم فرا رسید با تلی از غم و اندوه، غم و اندوهی که از روز آمدنت و مادر شدنم توانسته ام عمیق حسش کنم، چه حیف یا چه خوب!؟ که باقی روضه ها را هنوز خوب نمیفهمم، که باقی روضه ها هنوز خوب آتشم نمیزند، اما این روضه...؟! روز جمعه 17 آبان سال 1392 بردم همایش شیر خواره  ...
نویسنده :
مامان گاهی بابا
22:48
عاشق ترین پدردنیا
دخترم این جمله خیلی درسته که میگن وقتی نبودی نمیدونستم کی نیست حالا که هستی میدونم کی هست دخترعزیزم توهم برای من همینجوری وقتی نبودی داشتم زندگی میکردم بی بهانه ولی حالا اگه تو نکه اگه نباشی حتی اگه خدای ناکرده یکم ناراحت باشی زندگی من تمومه پس اگه بابارودوست داری شادمان ببینی تو شاد باش که بابا شاده . طاهر:عاشق ترین پدردنیا
نویسنده :
مامان گاهی بابا
13:09
آتلیه
تاریخ 1392/7/5 عروسی عمو مرتضی رفتیم آتلیه ...
نویسنده :
مامان گاهی بابا
11:23
سوراخ کردن گوشای نازت
گوشای نازنینتو سوراخ کردم 40 روزه بودی ...
نویسنده :
مامان گاهی بابا
11:15
بهترین روز دنیای منو بابا
تاریخ 9/5/1392 خدا تو فرشته مهربونو تو دامنمون گذاشت فدای اون چشمای بازت بشم ...
نویسنده :
مامان گاهی بابا
11:14
دوووووووووووووووووستت دارم
دوستـــــــــــــــــــــــــت دارم دوستـــــــــــــــــــــت دارم یکی یکدانه ام فكرش را بكن ! يك نفر آنقــــــــــدر دوستت داشته باشد كه ؛ هر چه فدا كردني ست را فدايت كند . هر چه هست و نيست را به پايت بريزد . آنقدر كه تو را با هيــــــــــچ چيزي عوض نكند ، حتي با بهشت ... آنقدر كه فكر يك لحظه نبودنت ، آتش به جانش بزند . آنقــــــــــدر كه حاضر باشد حتي ؛ بميــــــــــــرد براي تو ... آري ؛ اين منم كه اين همه دوستت دارم . ...
نویسنده :
مامان گاهی بابا
0:01
عذر خواهیی مامان برای دیر اومدن
سلام جون مامان چند وقته که برات چیزی ننوشتم آخه جدیدا خیلی بلا شدی تمام وقتمو پر کردی الان خواب برده که من اومدم تونستم برات چند خطی بنویسم بابایی دندون درده باشگاه نرفته خونه امروز خیلی ساکت بود تو هم که اینقدر بلا و جلب شدی که حد و حساب نداره نازنینم خیلی دوست دارم سعی می کنم از این به بعد هر چند روزی یکبار وبلاگتو مرتب کنم منو ببخش اگه دیر می یام برات بنویسم
نویسنده :
مامان گاهی بابا
23:53
برای دخترم
فرزند عزیزم آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی صبور باش و مرا درک کن. اگر هنگام غذا خوردن، لباس هایم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم صبور باش و به یاد بیاور که همین کارها را به تو یاد دادم. … اگر زمانی که صحبت میکنم حرفهایم تکراری و خسته کننده است صبور باش و حرفهایم را قطع نکن و به حرفهایم گوش فرا ده، همانگونه که من در دوران کودکی به حرفهای تکراریت بارها و بارها با عشق گوش فرا دادم. برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور می شدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم پس خشمگین نشو اگر بارها و بارهای مطلبی را برای من تعریف میکنی. وقتی نمی خواهم به حمام بروم، مرا سرزنش نکن، زمانی را به یاد بیاور که م...
نویسنده :
مامان گاهی بابا
12:10
بادکنک برای کودکم
اگه یه روز فرزندی داشته باشم، بیشتر از هر اسباببازی دیگهای براش بادکنک میخرم. بازی با بادکنک خیلی چیزا رو به بچه یاد میده. بهش یاد میده که باید بزرگ باشه اما سبک، تا بتونه بالاتر بره. بهش یاد میده که چیزای دوست داشتنی میتونن توی یه لحظه، حتی بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ مقصری از بین برن، پس نباید زیاد بهشون وابسته بشه. و مهمتر از همه بهش یاد میده که وقتی چیزی رو دوست داره نباید اونقدر بهش نزدیک بشه و بهش فشار بیاره که راه نفس کشیدنش رو ببنده، چون ممکنه برای همیشه از دستش بده. ...
نویسنده :
مامان گاهی بابا
0:23