ساحل ناز جزیره قشم محیا خانوم گرما زده و در حال ماسه بازی محیا خانوم حجله عروس و داماد جزیره کیش تو صف برج میلاد با یه عالمه شیطنت تمام صف و بهم ریختی تو راهه برگشت به دیارمون از شمال که گلم کندی خیلی بلا شدی مامانی ...
اینم شعری که موقع تاب دادنت میخونم برات تاب تاب عباسی خدا منو نندازی می خوام پناهم باشی تا آخر این بازی خدای دلتنگیام خدای مهربونم تو حرفامو میشنوی بد کردمو می دونم می دونم از تو دورم صدای سوت و کورم من گم شدم تو راهه خوب و بد عبورم منو ببخش که گاهی شک کردم و شکستم ...
1392/9/9 امروز صبح رفتیم بهداشت امیرکبیر واکسنتو زدیم الهی من فدای تو بشم که اصلا گریه نکردی انگار نه انگار امپول خوردی تو مرکز بهداشت خاطر خواه پیدا کرد بودی فدات بشم ...
جمعه بود با بابا رفتیم سمت ازغد اما هوا سرد بود منو تو تو ماشین نشسته بودیم بابایی رفت پایین یه عالمه عکس گرفت منظره قشنگی بود اینم عکس تو جوجه من تاریخ 1392/9/1 ...
کودکی بازیگوش نازنینی باهوش چشمهای مشکی پوستی مهتابی گیسوانی چون شب بی مهتاب که نسیم خوش او دلها برده زکف آری آری آری دوستش میدارم قهقهه های قشنگش که همه مستانه حاکی از سر درون خوش اوست دوستش میدارم من که خود میدانم او یقین سهم من است از بهشت خاکی ...