نماز خوندن
مهر و تسبیح و جانماز برداشتی برای نماز خوندن عزیزم قبول باشه ...
نویسنده :
مامان گاهی بابا
12:33
زیارت قبول
توی حرم امام رضا(ع) هستیم و تو بغل بابایی که من ازت عکس گرفتم نازنین دخترم ...
نویسنده :
مامان گاهی بابا
12:32
عکسای قشنگت
این عکسای قشنگتو میزارم اما بدون موضوع چون مال قبلا که مامان وقت نکرده برات بزاره منو ببخش اما قول می دم از این به بعد بیشتر به وبلاگت برسم نازنینم درحال تفکر کاش میدونستم به چی فکر می کنی این عکس از حمام آورده بودمت اما نمیدونم به چی فکر میکنی این روزی بود که برات النگو خرید بابایی فکر میکنم تاریخش 27/9/92 یعنی شما 4 ماه و 18 روزه بودی مبارکت باشه دخترم الهی قربون فکر کردنت بشم مامان من فدای اون نگاه کردنت بشم الهی خودتو سفت گرفتی که نخوری زمین جون عزیز من ...
نویسنده :
مامان گاهی بابا
12:31
عروس خانوم
چادر عروسی مامانو انداختی رو سر خوشکلت و از اون زیر نظاره گر همه چی هستی فدای اون چشمای خوشکلت بشم ...
نویسنده :
مامان گاهی بابا
12:19
آش دندونی
از آش دندونی امیر ارسلان نوه خاله بابایی اومده بودیم اینم تیپ دختر قشنگم که یه عالمه دلبری کرد تو مهمونی اینجا مامان داره تلاش میکنه لباساتو عوض کنی بعد از لباس عوض کردن لباس و صحبت کردن با تلفن با خاله جونش دخترم خوابید خواب خوبی داشته باشی عزیز دلم ...
نویسنده :
مامان گاهی بابا
23:51
آب خوردن
اینجا خودت لیوانو ازم گرفتی که آب بخوری ولی همه جا رو خیس کردی و دریغ از یه قطره آب که به لبای خوشکلت بخوره ...
نویسنده :
مامان گاهی بابا
23:46
پیتزا مک من
خانوم خانوما روی صندلی غذا نشستن که ما مانو بابا بتونن غذا بخورن ولی تلاش میکردی فرار کنی از اون تو که مامان صندلیتو گرفته ...
نویسنده :
مامان گاهی بابا
23:44
عروسی
از عروسی نوه دایی مامانم ببین چقدر فامیل نزدیک بوده اومدم ...
نویسنده :
مامان گاهی بابا
23:43