محیا جونممحیا جونم، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 21 روز سن داره

بهترین هدیه خدا

واکسن 4 ماهگی

1392/9/9 امروز صبح رفتیم بهداشت امیرکبیر واکسنتو زدیم الهی من فدای تو بشم که اصلا گریه نکردی انگار نه انگار امپول خوردی تو مرکز بهداشت خاطر خواه پیدا کرد بودی فدات بشم ...
15 آذر 1392

جمعه پاییزی

جمعه بود با بابا رفتیم سمت ازغد اما هوا سرد بود منو تو تو ماشین نشسته بودیم بابایی رفت پایین یه عالمه عکس گرفت منظره قشنگی بود اینم عکس تو جوجه من تاریخ 1392/9/1 ...
12 آذر 1392

بدون عنوان

دختر دارم دامن زری دختر نگو ماه و پری شیطونه و ناز و تپل گونه داره به رنگ گل گونه نگو دو تا هلو  دو تا هلوی تپلو گیسو داره رنگ شبق ناز داره طبق طبق   ...
28 آبان 1392

سهم من از بهشت

کودکی بازیگوش نازنینی باهوش  چشمهای مشکی   پوستی مهتابی   گیسوانی چون شب بی مهتاب   که نسیم خوش او دلها برده زکف   آری آری آری   دوستش میدارم    قهقهه های قشنگش که همه مستانه   حاکی از سر درون خوش اوست     دوستش میدارم  من که خود میدانم     او یقین سهم من است   از بهشت خاکی ...
28 آبان 1392

عزادرایت برای 6 ماهه امام حسین (ع)

        هنوز شیر خواره ای،   هنوز تشنگی بی تابت میکند،   هنوز دیدن بی تابی ات برایم سوزاننده است،   هنوز مادرم،       دوباره محرم فرا رسید با تلی از غم و اندوه،   غم و اندوهی که از روز آمدنت و  مادر شدنم توانسته ام  عمیق حسش کنم،   چه حیف یا چه خوب!؟   که باقی روضه ها را هنوز خوب نمیفهمم،   که باقی روضه ها هنوز خوب آتشم نمیزند، اما این روضه...؟! روز جمعه 17 آبان سال 1392 بردم همایش شیر خواره         ...
27 آبان 1392